۱۳۹۱ اسفند ۲۱, دوشنبه

دوباره

کاش همه شهر را فقط با تو سیر کنم. از جنوب تا شمال. +

۱۳۹۱ اسفند ۱۶, چهارشنبه

سخن

در این شهر شلوغ
میان این همه صدا
لطفا لحظه ای سکوت!

چشم های من سخن بگو.

رد پا

سال های قبل رد پاها را در زندگیم پاک کردم
بعدتر
هر آنچه تو در آن بودی... هر آنچه...
تو بگو
 حالا و حالاهای فرداها
             با دلم را چه کنم؟ 

۱۳۸۹ فروردین ۱۸, چهارشنبه

رویاهای صادقانه

کاش همه روزنامه‌ها، کتاب‌ها و سایت‌ها، تصویر تو بود.

۱۳۸۸ آذر ۲۰, جمعه

ERROR

در پی آرزوهایم
از این سایت به اون سایت
همه سایت های پیام خطا می دهند... 404 ...

۱۳۸۷ اسفند ۶, سه‌شنبه

رگ‌های زندگی

رگ‌های مغزم درد می‌کند. شاید شاهرگی در حال مرگ است.

نفس نَفَس زندگی

به خاک که بیفتی، حریف چنان فشاری به کتف‌هایت می‌آورد که نفست بند می‌آید. فقط باید نفس بکشی. باید، نفس بکشی.